محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

از دست خاله جونت ناراحتم

مادری ناراحت در کنار پسرش نشسته بود پسر به مادرش گفت : تو دومین زن زیبایی هستی که تا به حال دیده ام مادر پرسید : پس اولی کیست؟ پسر گفت: خود تو وقتی که لبخند می زنی
28 دی 1390

مرهم

زخمی تر از هميشه  از درد  دل  سپردن سرخورده  بودم  از عشق در  انتظار  مردن با    قامتی    شکسته   از  کوله    با ر   غربت در جستجوی  مرهم راهی  شدم  زيارت رفتم   برای   گريه   رفتم   برای    فرياد مرهم  مراد  من  بود  کعبه  تو را به من داد ...
28 دی 1390

من علی یم

نفس حالت چطوره این روزا که عزیزجون مریضه، پیش بابایی هستی، منم که یه خط درمیون مرخصی می گیرم . با اینکه خدایش بابایی برات وقت گذاشته شهربازی می بره باغ وحش می بره خلاصه دوتای بی من حالشو می برید!!!؟ ولی بازم دلم راضی نمی شه. عشقم تازگی هم که می گی به من بگو علی من بابایی هستم و اون (بابایی) پسرمون محمدرضاست. قربونت برم که پا می شی به بابایی می گی پسر خوبی باش گریه نکن من دارم می رم سرکار تا برات پاستیل بخرم. بعدش هم می ری مثلا لباس می پوشی و تا در ورودی خونه می ری بعد برمی گردی  می گی خیلی خسته شدم و ... (خلاصه عین بابایی حرف می زنی) آه عزیزم با تو چقدر زندگی قشنگه ، چقدر خوب می تونی احساسم رو بفهمی ، چه خوب واکنش نشون می دی ،...
27 دی 1390

خونه عزیز اینا

عزیز مامان ، نفسم ، عشقم یه ماه که سرم شلوغه و نتونستم مطلبی برات بنویسم ، حتی برای با تو بودنم وقتی نداشتم. اما این ذره ای از عشق من به تو کم نمی کنه . قربونت برم ، مامانی الان دلم می خواست پیشم بودی برام قصه تعریف می کردی یا از سرو کولم بالا می رفتی ، از طرفی خیالم راحته چون پیش عزیزجون بهت خوش می گذره تازه ساحلم پیشته . عزیز شب می گفت خونه رو براش جمع می کنی البته هرچی لباس هست از کشوها می ریزی بیرون بعد می بری می ریزی تو ماشین لباسشویی یا پشت کمد . راستی کارهای خطرناک هم که می کنی تو انباری عزیز اینا چی کار داشتی اصلا چطوری رفتی اون بالا چرا به وسایل دایی دست می زنی . شکلات خور هم که شدی دیگه دیشب دلت هوای بابایی رو کرده ...
19 دی 1390

بدون عنوان

با سلام به همه دوستای خوبم که جویای حال محمدرضا بودن. امیدوارم جوجه هاتون رو روز آخر پاییز شمرده باشین، یلدا خوش گذشته باشه، ما هم خوبیم و یه هدیه براتون دارم امیدوارم خوشتون بیاد گفتم: خسته‌ام گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله      .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::. گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه      .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید      .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::. گفتم: ولی ...
3 دی 1390
1